از دست دادن خیلی سخته. دیگه هیچی توی دنیا اونجور که می خوام نیست.گوشیمو پرت کردم خورد به دیوار بعد هم افتاد گوشه ی تخت بعد هم لیز خور افتاد رو زمین بذار همون جا بمونه ،به تخمم مگه کسی دلش به حال من سوخت؟نسوخت که حالا هر کی  با من کار داشت یا اونقدر زنگ می زنه تا به قضیه ی گور باباش می رسه یا اینکه انقدر نگران میشه تا می میره در هر صورتش بازم مهمون همون تخم میشه که گفتم.

دیگه مطمئنم این درد مزخرفی که مدام به جونم میشینه عصبیه،چون دارم میمیرم از درد تا همین چند ساعت پیش میگفتم این دکترهای بی سوادِ بی شعور همه چی رو میندازن گردن اعصاب تا خودشون رو راحت کنن واسه همینه که دیگه دکتر ارتوپد هم فلوکستین ۲۰ تجویز می کنه،اما الان مطممئنم که اونی که بی شعور نمفهم احمق ِخودمم.

مامان بیچارم یه بار که داشتم مثل اسفند رو آتیش بالا و پائین می پریدم که مامان اینا رو بپیچونم و بیام و سر قولم بمونم مامانم گفت برو اما یادت باشه که رفتی کار کمی نکردیا،یه عالمه آدم رو به خاطر یکی ...من اومدم حرف مامان رو هم فراموش کردم تا همین حالا که داره تو گوشم میگه دنگ دنگ دنگ دنگ...هی بشکنی ...

اول صبح بود،گفتم کی می بینیمت؟

-فردا یا پس فردا

می دونستم اینا مقدمات پیچوندن فردا نه پس فردا چون کار داری خوب من روش جهنم

بعدشم عصری می دونستم، همیشه دلایلِ فلاسفه منطقیه

-فردا نمی شه (کاملا منطقی)عزیزم خیلی دلم تنگ شده برات

منم عزیزم

 

....من بیشتر از همه می دونم چه قدر خوبی و مهربون پس اینا یعنی چی؟