دوست دارم دست هام روکنترل نکنم.دوست دارم هی نگویم بکن ،نکن.بگدارم هرچه دلشان می خواهد بکنند.دوست دارند بشکنند،بشکنند.دوست دارند همه بندهاش انگشت اشاره شوند بگیرم بکنم تو چشم بعضی ها.مثلا گاهی هم نوازش کنم.ت. را .خیلی ها را.گاهی حتی وازه های یک شعر را.میز را.گاهی حتی پیذاهن گل گلی را.

پر از حس های متناقضم.خدای مهربان .محترم یا ملطفتشان کن.یا از این ذهن صاحب مرده ام بروند که بروند